با کلی تاخیر سال نو مبارک!
بالاخره حوصله کردم اپ کنم
سال 92 هم رسید
عید به نسبت خوبی داشتیم رفتیم شمال و مشهد البته من خیلی خسته شدم چون شرایط مناسب نبود و دسته جمعی رفته بودیم
خلاصه من همش با علی درگیر بودم و خیلی باهاش بداخلاقی کردم:( واقعا خدا منو ببخشه
دوشنبه رفتیم واکسن زدی به دلایلی تهران بودیم و رفتیم انیستیتو پاستور و بابایی هم باهامون بود
یعنی اگر نبود من عمراااا اگه میتونستم علی رو بگیرم انقدر وول خورد و جیغ زد
تا شبشم نشسته بود و نق میزد از فرداشم حالش خوب بود شکر خداااا
خبر دیگه ای نیست جز اینکه کابل دوربین نیست تا من عکس بذارم از علی!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی