روزهای سخت مادرانه.....
وقتی هفته پیش راهی تهران شدیم نمیدونستم سوغات این سفر پر از دیدار و تفریح این باشه،جمعه خونه دایی من علی اکبرم کلی باقالی پلو خورد و چقدرم دوست داشت غافل از ازینکه پسرک من مثل عموش دچار حساسیت فاویسم هست و ما بی اطلاعیم. از شنبه شب غذا نمیخوردی روز یکشنبه هم کمی خوردی و تب داشتی و روز دوشنبه اصلا غذا نخوردی و تبت اصلا پایین نمیومد و ادرارت هم قرمز شده بود ،نزدیکهای غروب بود که رنگت زرد شد .......خواست خدا بود که مامان جون اومد خونمونو گفت این بچه خیلی زرد شده ببرینش دکتر چیزی نباشه یه وقت و ما سریعا اومدیم به تنها بیمارستان کودکان قم .
دکتر سریعا تشخیص فاویسم داد و دستور بستری ،ازت خون گرفتن انژیوکت بهت زدن و سرم که کلیه هات شستشوو داده شه بعد ازون خون بهت تزریق کردن دیروز ازمایش ادرارت خوب بود و دیگه خون قاطیش نبود ولی هنوز هموگلوبین خونت رضایت بخش نبود
دوباره از عصر بهت خون تزریق کردن و نیم ساعت پیش دوباره ازت خون گرفتن .......امیدوارم امیدوارم مشکل حل شده باشه و مرخص شی
باورم نمیشه این منم ،که تونستم شاهد درد کشیدنو بیتابی های پسرکم باشم.....این منم که تازه تازه فهمیدم سلامتی پسرم نعمت خیلی بزرگیه ...... وقتی همجوار بچه های سرطانی باشی که هرکدوم زیر شیمی درمانی هستن میفهمی که فاویسم مثل ابریزش بینی در مقابل یه بیماری لاعلاج میمونه!اما چکار کنم ؟؟؟؟من مادرم نمیتونم شاهد درد کشیدن بچه ام باشم وقتی با دیدن پرستار جیغ میکشه دلم میسوزه
خدایا کمکمون کن من همه امیدم به این چند ساعته که بیانو بگن امروز مرخصین .....تا پسرم رو ببرم پیش پدرش که انقدر صداش میکنه
دعامون کنید دوستای گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی