21 ماهه شیرین من
امروز قلبم لرزید وقتی که پدرت در حال رانندگی بود و تو از پشت سر بهش گوشزد کردی:
-حسین! یواش!!
یک لحظه جا خوردم ...فکر کردم کی انقدر بزرگ شدی و من نفهمیدم؟
کی انقدر مفهوم هر کلمه ای رو درک کردی؟؟
به خودم میبالم برای داشتنت و خدارو هزار بار شاکرم
این روزها با توام کاری جز تو ندارم .هر روز حرف های جدیدتری رو یاد میگیری و سرعتت عالیه
جمله دو و سه کلمه ای زیاد میگی و سوال هم میپرسی
-بیدار شدی؟
-مامان پاشو
-چیکار کردی؟
-سالاد بریزم و............... خیلی چیزای دیگه جمله هایین که به سرعت در حال یاد گیریشون هستی
هفته پیش مشهد بودیم خوش گذشت تو عالی بودی و توی حرم هم فقط بازی میکردی
الانم که ماه رمضونه .روزه میگیرم خداروشکر اذیت نمیشم امیدوارم تا اخرش دووم بیارم و خدا هم قبول
کنه
عکس در ادامه مطلب
شما در حرم با مفاتیح بازی میکردی!
ما در رستوران بین الملل هتل درویش
(اشتباه نشه !ما اونجا اقامت نداشتیم چون زیادی مایه داری بود!!!فقط رفتیم ناهار خوردیم.غذاشم
همچین تحفه ای نبود.....ولی هتل بسیار زیبایی بود فوق العاده زیبا)
اینم شما وقتی بعد از کلی شیطنت جلوی در حیاط خلوت خوابت برده!
هرچی رو پا گذاشتمت نخوابیدی رفتی این گوشه از حال رفتی
کلا رو پا دیگه نمیخوابی یعنی میخوابی تا میایم بذاریمت زمین بیدار میشی مگه خیلی خیلی خسته
باشی.
اینم از یه پست پربار